من با ۲۳ سال سن
دیروز یه مهمون داشتم (فقط یک نفر)
کباب تابه ای و سوپ و کته درست کردم.
اینطور بگم که آخرش یجا تو آشپزخونه وسیله م افتاد زمین خم شدم برش دارم
دیگه نتونستم پاشم 😂
تا الانم بدن درد و خواب آلودگی
خونه رو هم در یه حد معقول فقط جمع کرده بودم
اونوقت فکر میکنم مامانای ما چجوری هر رووووز غذا سفارشی باب میل اعضای خونه درست میکردن
تازه روزی دو سه وعده
بچه و شوهر و راه مینداختن تازه خونه رو هم تمیز میکردن
خدایی کار سختیه من یه وعده ای که درست کردمم خستم کرد کلی
مادر منم فرشته ست ، فرشته ی به تمام معنا یه زن عاقل یه زن دانا و باشعور و اگاه
اما هستن مادرایی که از دشمن بدترن
من همون مامان خستهههههه و پر از دردم
بچه هام هر کدوم ی چیزی نمی‌خورن و دوست ندارن
گاهی عمیقأ دلم مرگ میخواد
الان با درد شدییید پا و کمر خونه رو تمیز کردم ولی هنوز ناهارم آماده نکردم
خوبه که قدر مادرتو می دونی
واقعاً عمرشون را عزت سایشون مستدام منم یک مهمون رد میکنم یاتاقان میزنم تا سه روز وای وای میکنم از کمر درد
از وقتی ازدواج کردم اومدم خونه خودم روزی 6 ساعت بیشتر نتونستم بخوابم
یا سر کارم یا تو آشپزخونه
نه تفریح نه دید و بازدید نه مهمونی
همیشه خدا خسته ام حتی برا یه آرایشگاه که یکم چیتان پیتان کنم وقت ندارم
دیسک کمر و گردن هم گرفتم
تو خونه بابام ظهر از سر کار میمومدم ناهار آماده میخوردم می رفتم باشگاه بعد خرید میومدم شام و خواب
جمعه ها تا لنگ ظهر کوه می رفتم بعدم خواب
الان نه میدونم خرید چیه نه باشگاه
عین کوزت فقط تو آشپزخونه ام
قربونت برم عزیزم ،کاش خدامون ببینه و ی تخفیف توپ برای اون دنیا برامون در نظر بگیره
هنوز با این وضعیتم باید خونه مادرمم که میرم خونه رو تمیز کنم برای بیست سی نفر آشپزی کنم و کل هفته دوباره تو خونه ی خودم با درد شدید کار کنم
وای چقدر سخت..
همسرت کمک دستت هست؟ میتونی حداقل درد دل کنی باهاش از سختی های کارت بگی؟
یا اگه شرایطشو داری هفته ای یکبار یا دوبار یکی بیاد خونه رو جمع کنه برات یا غذا از بیرون سفارش بدید که روز آف هم داشته باشی
