مطلقا منظورم این نیست که بچمون رو دوست نداره اینجوری نوشتم کهوارد تایپم شدید بدونید موضوع چیه
من ۱۲روزه زایمان کردم ۱۰ روز خونه خودم بودم مامانم پیشمون بود
سزارین بودم و واقعا سختمه هنوزم
الان دوروزه اومدم خونه مامانم شوهرم تو این دوروز ی بار نیومد بچرو ببینه گفتم بیا بمون اینجا ناهار شام اینجا باش میگه نه من میرم پیش مامانم
مامانش هم اصلا راضی نبود من بیام خونه مامانم اینا بمونم
خودمم دوست داشتم بیشتر مامانم بمونه پیشم خونه خودم باشم اما دیگه شرایط واقعا اوکی نبود منم بچه اول واقعا ب کمک نیاز دارم فعلا نمیتونم خودم همه کارامو بکنم
الان ک شوهرم اصلا نمیاد اینجا حسمیکنم خیلی سنگدله دیگه مطمعن شدم از بی حس بودنش اخه قبلا هم وقتی من گریه میکردم میگرفت میخوابید فردا یا پسفردا میومد میگف چرا گریه میکردی اون لحضه میخوابید کاملا ریلکس
ینی چی این رفتارش واقعا هنگ کردم مغزم نمیپذیره
شوهرم فقط انگار منو بخاطر رابطه و شام ناهار درست کردن و کارای خونه میخاد😕
کم مونده ب خودکشی فکر کنم