من با یه پسر اراکی دوست بودم که دانشجوی پزشکی بود پولدار مهربون همه جی تموم تو سه سال رابطه یه بار حرف بیشرفانه نزد بهم و خیلی با حیا بود تا اینکه یه روز متوجه شد من براش طلسم گرفتم و همه چی بهم خورد
فقط من موندم اون از کجا فهمید که من براش طلسم زدم
راست میگن سر اراکیا رو نمیشه شیره مالید بچها دلم میخاد بمیرم بمیرم