قضاوت درباره حرفی که به جاریم زدم

بعد که دید من لباس خریدم اولا که اخماش توهم بود من اونجا بودم داشت میرفت خداحافظی کردم حتی جواب نداد

بعدش شوهر من با برادرش که شوهر اونه

یکجا بودن دو سه روز بعد

این زنگ میزنه به شوهرش

اصرار اصرار که پول بده من لباس میخوام

شوهرشم میگفته به خدا من ندارم

دیگه انقدر گفته که شوهر من گوشیو گرفته

گفته خوب نداره اگر داشت میداد

بعد جاری گفته که زن خودت چرا لباس خریده

شوهرم گفته اونم باپول پدرمادرش خریده

خلاصه

سری بعد که دیدمش رفته بود لباس خریده بود

امااین پایان ماجرا نبود 

شما تو یه ساختمون نیستی ببینی چقدر رو اعصابع کارای طرف 

نمونه دیگه از حسادتاش

پارسال عید من داشتم تو کوچه میومدم خونه دیدم دم در وایستاده

وایساد تابرسم

سلام علیک کردیم.

یه کیف بزرگ مشکی خریده بودم

زیر چادرم بود داشتم میرفتم سمتش کیف خورد تو اینه ماشین که بغلم پارک بود

گفته عه دستت خورد تو اینه گفتم نه کیفم بود

شبشم جایی دوتامون دعوت بودیم

به یک دوساعت نکشید قبل مهمونی رفت کیف بزرگ مشکی خرید 

ماه پیش من یه پارچه خریدم مادرم واسم بلوز شلوار توخونه ای دوخت بعد این اومد دم در 

دید من اینو پوشیدم جدیده

باورتون نمیشه به دو ساعت نکشید

باشوهرش رفت بیرون خرید 

من روسری از یه کانال که اونم کانالشو داشت سفارش دادم

خونه نبودم پستچی اومد

گفتم بنداز تو حیاط

انگار این اومده بود تو حیاط دیده بود

بعد من داشتم دو روز بعد میرفتم سفر

خونه مادرشوهرم خداحافظی کردم

گفت رفتی اونجا یه روسری خوشگل واسم بخر

من بخاطر کاری که قبلا برام کرده بود

یه روسری دیگه که اونم تازه خریده بودم نو بودو

همون موقع براش بردم

تشکر کرد اونم که گفته بود بخر شوخی گفتا

ولی بعد توخنده گفت نه من از اون روسریا میخام 

جالبه مثلا من سری قبل دیدمش یه شلوار پلنگی توخونه ای بابلوز مشکی پوشیدم

سری بعد که دیدمش رفته بود از تو شلوار کهنه هاش که رنگ و رو نداشت یه پلنگی پیدا کرده بود با یه بلوز مشکی پوشیده بود

پارسال زمستون یه لباس تدی پوشیدم

فرداش لباس تدی بچشو پوشونده بود

اورده بود دم در خونمون من ببینم داره

ببینید میدونم بی ارزشه

ولی بخدا رو اعصابه

تقلید کردن حسادت

جرات ندارم چیزی بخرم

سریع میره میخره