گاهی وقتا باهام حرف میزنه ولی بضی وقتا اصن تو خیابون بضی وقتا سلام میکنیم بضی وقتا روشو بر میگردونه. عیدا باهمه روبوسی میکنه با من نه. کسی پیشم باشه ب اون دست میده ب من نه البته گاهی. بچم بدنیااومد اومدن خونمون ولی اصن تبریک نگف وخیلی کارای ضایع و بی محلی های دیگه. درکل هروقت بخواد میاد کنارم نخواد یجوری محل نمیده انگار وجود ندارم . هیچ بحث و دعوایی نکرذیم بنظرتون چرا؟؟؟ من هزچی سعی کردم احترامشو داشته باشم نشد. بنظرتون چرااینجوریه و من رفتارم چطور باشه. تاپیک تکراری زدم هرکی نظر نداده بده مرسی
جاری چه سگی
تو جاریته من خالم باز اون یه توجیه ای داره
فکر میکنه اگه باتو خوب باشه باخته
ایکاش با هر کسی مثل خودش رفتار میکردیم
شما هم دست نده،روبوسی نکن،تو صورتش نگاه نکن و بیتفاوت رد شو،منم با جاریم مشکل داشتم و دارم و دقیقا عین شما بودم،پارسال رفتیم تالار عروسی،به همه دور میز دست دادم و وجود ایشون رو نادیده گرفتم،نمیدونی چقدر از اون موقع احساس آرامش میکنم
میدونم اولش سخته،ولی کم کم وقتی یاد بگیریم قدر خودمون رو بدونیم و به خودمون احترام بزاریم طرف دیگه هم جرئت نداره
کلا ذات جاری اینجوریه ۱حسادت خاصی نسبت به جاری تو وجود همه هست. حالا ۱عده مدیریتش میکنن و نمیذارن این حسادت عود کنه و خودشو نشون بده ولی ۱ عده نمیتونن و اونحوری مثل جاری شما میشن. حالا بعضیا کمتر بعضیا بیشتر
بله درسته همه این حسو دارن خودمم تو وجودم گاهی خودمو باجاریا مقایسه میکنم ولی اصن نه بروز میدم نه بد رفتاری میکنم. اصن نمیدونم ۲ تا زن که غریبه ان و زنه دو برادرن چراباید نسبت ب هم حس دشمنی و رقابت و کینه داشته باشن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
5 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز