بچها لطفا برای شروع انشا یا‌ متن ادبی ایده بدین بهتون نیاز دارم😭

cookie_80

عضویت: 1400/05/07

تعداد پست: 6395

روز های که گمان میکردم کامل تر میشوم...روز های که در هیاهوی شهر به درونم رجوع میکردم و صدای سکوت کلمات را حس میکردم 

گمان میکردم روزی قرار است در کتاب نوشته ام تمامی احساسات خیالی ام را بنویسم که تبدیل به واقعیت شده اند 

اما هیاهوی شهر اجازه نداد و آرزو هایم خاکستری شدند

1403/07/24

|

20:58

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

میxسان

مدیر استارتر

عضویت: 1403/02/14

تعداد پست: 1023

روز های که گمان میکردم کامل تر میشوم...روز های که در هیاهوی شهر به درونم رجوع میکردم و صدای سکوت کلم ...

سپاس🤍ولی بنظرم آخرش میتونیم بگیم افکارم/نوشته هام یا ... بین همهمه ی این کرانه لبریز از فکر و پندار ، جای خود را نیافت و به انتهای پوچی سقوط کرد .

"شاید فکر کنی توی مسیر زندگیت تنهاترینی ؛ اما من آخر تموم مسیرهایی که میری ، با چتر خیسم منتظرت ایستادم." جئون جونگ‌کوک،۲ مارس ۱۹۹۱ .

1403/07/24

|

21:02

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

cookie_80

عضویت: 1400/05/07

تعداد پست: 6395

سپاس🤍ولی بنظرم آخرش میتونیم بگیم افکارم/نوشته هام یا ... بین همهمه ی این کرانه لبریز از فکر و پندار ...

آره ولی مغزم یاری نمیکنه من فقط ۱۵ سالمههه ایراد نگیر دیگه اهههه...ولی خوب گفتی😂😭

کلا سعی کن از دلت بنویسی هرچی به ذهنت اومد اینجوری خیلی خوب میشه

1403/07/24

|

21:03

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

میxسان

مدیر استارتر

عضویت: 1403/02/14

تعداد پست: 1023

آره ولی مغزم یاری نمیکنه من فقط ۱۵ سالمههه ایراد نگیر دیگه اهههه...ولی خوب گفتی😂😭کلا سعی کن از دلت ...

بابا من ازت کوچیکترم 😭😂

"شاید فکر کنی توی مسیر زندگیت تنهاترینی ؛ اما من آخر تموم مسیرهایی که میری ، با چتر خیسم منتظرت ایستادم." جئون جونگ‌کوک،۲ مارس ۱۹۹۱ .

1403/07/24

|

21:04

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب