مامانا سایت بیاید دخترم از مهد می‌ترسه خیلی😭

ببخشید که این رو میگم 

اما خواهرانه میگم 

شما هنوز حس بچه رو نمیدونی، ی بار میگی حسادت، ی بار میگی استرس خب اینا خیای متفاوته 

اگر میخوایی مشکل بچه حل بشه باید قدم به قدم جلو بری

الان میدونی بچه ت مهد نمیخواد بره و میدونی روحیه خاصی داره

ایا روحیه مدیریتی داره یا کنترلگر؟ 

حس منفی بچه چیه؟ 

شما میتونی مثلا با بچه بازی کنی و بازی اینطوری باشه شما بچه هستی و میری مهد کودک، از مهد کودک ناراحت برمیگردی و حالا با هم دیگه حدس می‌زنید که ممکنه چه اتفاقی توو مهد بیوفته که آدم ناراحت بشه، اونوخ توو جوابای بچه دقت کن چون تجربه خودش از مهد رو میگه

یا مثلا اسباب بازی‌ حیوانات رو براش بیارین، دارید در نقش حیوانات بازی میکنید، بچه شیر میره مهد و اتفاقای توو مهد رو از زبون بچه بشنوین 

نگو زوریه 

بهش حق انتخاب بده 

یه جایی که بدش میاد رو بگو و پیش دبستانی رو 

بگو بین این دو یکیو انتخاب کن که بریم 

عزیرم دختر غد یک دنده هست و خودش مالک میدونه و چون میدونه اونجا تابع مقررات بدش میاد  از اونجا

ما بچهایی داشتیم که مادره میومد میگف مریی اذیت میکنه حتما

ولی در واقع مشکل اصلی پدز مادرن ک بد تربیت کردن و مالکیت قوی دادن یکم روی خودتون و جو خونه و تربیتتون کار کنید

با یه روانشناس دیگه صحبت کن 

عزیرم دختر غد یک دنده هست و خودش مالک میدونه و چون میدونه اونجا تابع مقررات بدش

ما بچهایی داشتیم که مادره میومد میگف مریی اذیت میکنه حتما

ولی در واقع مشکل اصلی پدز مادرن ک بد تربیت کردن و مالکیت قوی دادن 

خب اون مدیر اونجا چیکارست ؟

اونا باید بلد باشن چطوری جذب کلاسش کنن

شما باید فعلا اونجا باشی تا عادت کنه 

همینکه یکدفعه ولش کردی اینطور شده 

میتونی شبا موقع خواب باهاش راجب اتفاقات خوبی که قرار فردا تو مهد بیفته حرف بزنی مثلا فردا شعر می‌خونی این بازی رو کن فلان میوه رو می‌ذارم ببری 

آداب دوستی کردن رو بهش یاد بده با قصه اینکه رییس بودن همیشه جواب نیس تو گوگل هست سرچ کنی 

شاید کمی بهتر بشه

منم پسرمو از زیر یکسال پیش مادرم و مادر شوهرم میذاشتم خودم دانشگاه میرفتم کشیک داشتم و و و...

ولی پسرم سه سال و چند ماهش بود مهد گذاشتم، دیدم استرس میگیره دوست نداره، دیگگگه نبردم.

به توصیه روانشناس یک سال گذاشتم بگذره استرسش بره. الان تاااازه می‌خوام دوباره ببرم و اینبار طی مدت طولانی تری حداش کنم از خودم

مهد روانشناختی بذارش لطفا 

من مهد بودم یه روز یه بچه جدید اومد که خیلی لوس بود

یه پسره چیزی پرت کرد بهش اینم گریه

مربی گفت کی بود اوناهم به من اشاره کردن درصورتی که من مظلوم ترین بچه بودم و آزارم به کسی نمیرسید

مربی هم فقط گفت کار بدیه و نکن و این حرفا با لحن خوب

ولی من بهم برخورده بود رفتم خونه به مامانم گفتم من دیگه نمیرم

مامانم گفت باشه فرداش که سرویس اومد بابام رفت گفت دیگه نمیاد 

دارم‌فکر میکنم اگه مامانم به زور منو میفرستاد چقدر اذیت میشدم

کاشکی به زور نبریش 

خواهر ننم اینطور بود الانم مدرسه رو زیاد دوست نداره اما هم اجتماعی هم درس خون و باهوشه 

نگران نباش اما به زور نبرش

ببخشید ولی اون روانشناسی که این حرف رو زده احمقه.... 

مهد با پیش دبستانی فرق داره ها