هنوز ی دو هفته اس عقد کردم
مادرشوهرم پیره انگار زیاد ازمن انتظار کلفتی داره
گف پشتم درد میکرد خیلی نمیتونم راه هم برم
بعد گف اگ نزدیک بودی بعضی وقتا میفرستادم دنبالت بیایی غذا درس کنی
این در حالیه ک با جاریم تو یک ساختمان زندگی میکنه. چرا جاریمو نمیاره ولی بمنی ک هنوز از راه نرسیده انتظار کلفتی داره🤔
یا اون شبی ک مهمون کرده بودن مارو رفتم اشپزخونه کمک خاهرشوهرام. اخر سر ک اومدم نشستم ب خاهر شوهرم پرسید عروس کمکتون کرد یانه!
چیکار کنم؟
حساس نباش،عب نداره پیره ی چیزی گفته،توام ک نزدیک نیستی بهشون بزار بگه
اصلاا اصلاا از همون اولش بهش رو نده
اصلااا
بیخیال بهش فکر نکن
تو ک نزدیک نیستی
من خودم شخصا کمکش میکنم سنش بالا نیس ولی خب...
اما تو یه جوری بفهمون عروس آوردن نه اسیر از شام. نه خودتو خسته کن جوری که نرسی به کارای خودت. نه بشین یه گوشه و هیچ کاری نکن. یه حد وسط که احترامتم حفظ شه.
میخواد از اول‌برات جا بندازه دک در‌یابو‌برت نداره توام هروقت میری خونش‌چس ناله کن بگو دستم درد میکنه کار نکن از سیاستشه میخواد از اول یادت بده پاشی کار‌کنی‌عید زنگ کیزنه بری خونه تکونیشم بکنی
خب حالا چیزی نگفته که
چند سالشه؟
بهش محل نده ولی باز احترامش بزار
یه غذا افتضاح درست کن جوری که از یادش نره...موقع ظرف شستن هم دو تارو بشکن
عزیزم حالا تو میگی‌جاربت هست اون بره ، من خواهر شوهر داشتم سه تا توخونه بودن ،بعد مادر شوهر به من دستور میداد پاشو غذا درست کن فک کن ماه رمضون تخت میخوابیدن به من میگفت برو ...حالامن۱۸ ساله م بود هیچی بلد نبودم چون خونه خودمون خواهر بزرگتر داشتم اون درست میکرد من بدبخت ..همبنجوریش بازم ناراضی بود کوزت بودم
خداروشکر زود فهمیدی
ازدواج کردی اصلا خونتون بهشون نزدیگ نباشه
نه چون پیر و خرفته
