هنوز ی دو هفته اس عقد کردم
مادرشوهرم پیره انگار زیاد ازمن انتظار کلفتی داره
گف پشتم درد میکرد خیلی نمیتونم راه هم برم
بعد گف اگ نزدیک بودی بعضی وقتا میفرستادم دنبالت بیایی غذا درس کنی
این در حالیه ک با جاریم تو یک ساختمان زندگی میکنه. چرا جاریمو نمیاره ولی بمنی ک هنوز از راه نرسیده انتظار کلفتی داره🤔
یا اون شبی ک مهمون کرده بودن مارو رفتم اشپزخونه کمک خاهرشوهرام. اخر سر ک اومدم نشستم ب خاهر شوهرم پرسید عروس کمکتون کرد یانه!
چیکار کنم؟
هیچی دیگه همه مادرشوهرا همینن
دوری
خواهرزاده من عروس عمه اش شده اوایل تاحدودی کمک می کرد تا عمه اش گفت بیابپز ماهم بخوریم ،همون شد که خواهرزادم الا یه استکان هم‌جابه جا نمی کنه،اون بگه تو اهمیت نده
از الان هرجور باشی به همون مسیر توقع بالا میره ازکسی که الان ۲۰ ساله تجربه داره بهت نصیحت میکنم اگه از الان کزت بودی باید تااخرش کزت باشی پس کم کار کن تا به چشم بیاد اگه مادرشوهرت گفت بگو چشم من درحد توان خودم کمک میدم ونگران این نباش نظر دیگران درمورد کارکردن یا نکرونت چی میگن
