خیلی ناراحت و غمگین بودن داشتن از سرکوچه رد میشدم ولی مردم نمی دیدنشون من به همه میگفتم نگاه کنید امام زمانه ولی همه بی تفاوت رد میشدن .دویدم دنبالشون هرچی صداشون کردم نگام کنید اصلا نگاه نکردن رفتن آخر بار با گریه زانو زدم گفتم اگه برین بدترین آدم میشم یه لحظه وایستادن نگام کردن ومن یه دنیا غم رو تو چشماشون فقط تو چشماشون دیدم خیلی خجالت کشیدم از خودم تو خواب انگار بهم گفتن بخاطر گناه مردم هربار ایشون گریه میکنه