یچیزی میگم حمله میکنید ولی حقیقته

چرا سرخ کردی

اولی ک سرخ میکردی میگفتی حالم خوب نیست دوتا اوق می‌زدی تو دستشویی بعد دراز می‌کشیدی  زنگ می‌زدی به شوهرت با گریه و ناز ک این جوری شده و اصلا بد مادرش نمیگفتی عادی میگفتی مامان داد سرخ کنم دارم میمیرم و بیا بریم دکتر و...

حق نواختید

آره دیگه

وگرنه یکی استراحت مطلق هست

یکی تا لحظه آخر سرپا

یکی ویار داره یکی نه

هرکسی یک مدل هست دوتا خواهر هم شبیه هم نیستن

گلم توقع فهم و شعورُ نباید از همه داشت..

مادرشوهرمن با ویار نیکرد بامن ناز میکرد بامن هوس میکرد اخرشم با من زایید اونقد حسودی میکرد که قهر هم میکرد تازه 

   اخرشم دعوا درست کرد خودشو زد به غش و مرض من مثلا زاعو بودم اون داشت لوس بازی درمیاورد  اگه یعنی فیلم میگرفتم میدید  همتون بالا می اوردید از اداهای این زنیکه  تازه  مرضشو ب دخترشم انتقال داده بود  دخترش هی میگفت من دلم فلان چیز نیخاد بهمان جیز میخاد شوهرمم تا ی جیزی برام میخرید اینا قهر میکردن

گو تو قبر ننه بابای این عفریته حسود  تازشم من بدجور تهوع داشتم میگفت ادا درمیاره یبار ی سطل بالا اوردم تو حیاطشون گفتم بفرمایید شماهم ازینا اداها دربیارید ببینم 

بچه اولمو باعث شد تو شیکمم بمیره چون بهم گفت چرا روزه نمیگیره ما حامله بودیم روزه میگرفتیم  منم سه روز روزه گرفتم جنین تو شیکمم مرد تو سومین روز 

حقق 

وای خیلی خوب گفتی

دقیقا اینقدر بدم میاد از این ادما

خدا گواه

من روز 6 زایمانم 

مادرشوهرم و جاریم گفتن میان خونم شام

به همسرم گفتم نمیتونم سرپا وایسم گفت پاشوووووووووو

تو بیمارستان و خونه کلا تنها بودم

نگو داغ دلم تازه شد

ولی یه حقیقتی هست 

اینه هر چی در ماههای اخر و ماه اول زایمان استراحت کنی 

بدنت زودتر برمیگرده و حالت خوب میشه

بدن من برنگشت

الان نیم ساعت کار میکنم 

غش میکنم از ضعف 

پروف شما حق تره

منم حالم بد بود

ولی خونه کثیف حالمو بدتر میکردم اینکه نمیشد هر روز از بیرون غذا بگیرم

ولی بعضی ها واقعا حالشون بد نیس

از زیر کار در میرن

من دیدم آدمهایی که نه ماه میرن خونه مادرشون

وقتی مشکلی هم ندارن

😂🥹هیونجین خودمه 

درسته ولی بعضی ها الکی ادا میان

درسته ولی نه اونقدر ها که میگی همه ما یه سری کار هایی داریم که حتما باید روزمره انجام بدیم حالا با تاخیر مشکلی نداره

من آپاندیس عمل کردم مادرشوهرش راه رفت گفت نازک نارنجیه من بدتر ازین عمل کردم اینجوری نشدم نمی‌دونم خودت ننداز پاشو طرف بشور آشپزی کن از همون موقع از چشمم افتاد حتی زنگ میزد به شوهرم که از بیرون غذا نگیر   الآنم یه سال سرکار نمیرم چون خونمون دوساعت از تهران دور شده خودش و شوهرش راه میرن میگن بی عرضه ای که سرکار نمیری دوساعت که راهی نیست برو سرکار ولی خودم می‌دونم بدنم نمی‌کشه دوساعت برم دوساعت برگردم اونم با یه شوهر تنبل که ابم خودم باید دستش بدم و اینکه شوهرم مخالف سرسخت سرکار رفتنمه