اسی
لطفا مراقب دخترت باش
من بچه که بودم دماغم خیلی کوچولو و سربالایی بود و چشام درشت و لبام گوشتی با موهای لخت خرمایی بلند ، پوست گندمی روشن ، توپر بودم و قدمم اوکی بود
دختر عموم (دخترخالمم میشه) 3 ماه از من کوچیک تر بود چهرش عیب و ایراد نداشت ولی خب وقتی بدنیا اومده بود پوستش سبزه سیر بوده و پر مو بعدها پوستش خوشرنگ تر شد ولی همچنان پر مو بود با موهای فر کوتاه
ما بچه بودیم فرق زیبایی و زشتی رو زیاد نمیفهمیدم باهم بازی میکردیم و مامان هامون هم خواهر بودن و هم جاری
این باعث میشد که دوتامون مثل خواهر باشیم و همه جا باهم باشیم
اماا مقایسه های بقیه کم کم باعث شد ما دیگه خواهر نباشیم کم کم حسادتای دختر عموم شروع شد ، بدون هیچ دعوایی دستشو محکم میکوبید تو دماغم تا دماغم اسیب ببینه ، صورتمو چنگ مینداخت جوری که الان که ۱۸ سالمه جای چنگش روی صورتم هست ، گوشواره های حلقه ایم رو که تازه خریده بودم رو محکم کشید خدا بهم رحم کرد گوشم پاره نشد ، ما همه باهم بازی میکردیم ولی اون چون در حال حسادت بود توان بازی کردن با بقیه رو نداشت نمیتونست شادی و خوشحالی کنه فقط دنبال ضربه زدن به من بود البته همیشه حمایت مادرش رو داشت!
الان که بزرگ شدیم مدل اذیت هاش رو تغییر داده و خیلی پیشرفته تر داره اذیت میکنه ، برای اینکه بیشتر توی چشم باشه تغییراتی رو توی خودش ایجاد کرده که اصلا جالب نیستن، اگه از اذیت های الانش بگم خیلی طولانی میشه
لطفا مراقب دخترت باش که تمام ذهن و هدفش بخاطر مقایسه بقیه نشه حسادت به اون دختر ، بهش یاد بده که زیبایی فقط ظاهری نیست ، بهش یاد بده که اونم زیبایی های خاص خودش رو داره ، هرکس خواست مقایسه کنه محترمانه تذکر بده
لطفن بهش یاد بده روی خودش تمرکز کنه و کلاسای مختلف ورزشی و زبان و هنری شرکتش بده
امیدوارم مقایسه دیگران باعث نشه دخترت اعتماد بنفسشو از دست بده و از خودش غافل بشه ....!