اولی
تازه ازدواج کرده بودم شاغل بودم اومدم خونه و بعد شام پختن رفتم حموم
دیدم ده دقیقه بعد برق رفت فکر کردم همسرم اومده داره اذیت میکنه هرچی صدا کردم جواب نداد خواستم خودم در باز کنم قفل بود
بعد ک بی خیال شدم گفتم رفتم بیرون دعوا درست میکنم باهاش هم در باز شد هم برق روشن و خودم شستم
اومدم بعدش بیرون دیدم همسرم نیست بهش زنگ زدم گفت کارم طول کشیده تازه دارم میام خونه