پدرشوهرم با اینکه بیکار بود ولی رف دنبال زن دوم واینا بعد شوهرم هم تقریبا خرج خانوادشو میداد
و مادرشوهرم هرجا میرفت میگف فقد ۲۰۰ تومن میداد
وهزارتا بلا سرمدن اوردن شوهرم هم بچه ننه هست و تا الان با مادرشوهرم در یک خونه زندگی میکنیم وهزارتا بی احترامی کرد برامون شوهرم یه مدتی که یه جا کار شده و تو این مدت پدرشوهرم پروژه راه انداخت که بازم چون سرمایه قویی نداشت مجبور شد شوهرم هرچی جمع کرده بود بده برای بدهی پدرش و تا الان پدرشوهرم یه قرون از پولا پس نداد حالا شوهرم دید که خانوادش بازم کم میارن و ما هیچی نمیتونیم بخریم یا مستقل بشیم برا همین دوبار دوجا کار شد البته شوهرم دوست نداره مستقل بشیم و از مادرش جداشیم ولی دید خیلی مادرش اذیتمون میکنه هر کاری میکنیم به بقیه میگه اصلا کل خیابون میدونن ما امروز چی خوردیم و کجا رفتیم با این همه اذیتهاشون بازم دلش نمیاد مستقل بشیم حالا شوهرم یه شهر دیگه سرکاره و منو بچم باید تنها بمونیم وحتا شوهرمو خیلی کم میبنیم
یادم قبلا سال اول اردواجم شوهرم سرباز بود مادرشوهرم نمیزاشت پدرشوهرم برام پول خرج کنه با اینکه پدرشوهرم قول داد بود تا وقتی شوهرم بره سرکار خودش خرجمو میده مثلا پدرشوهرم کارت بانک رو میداد شوهرم که منو ببر خرید ولی اون منو میبرد و میگف وقت ندارم یه وخ دیگه با شوهرت بیا