باهاتون در میون بذارم خیلی پره دلم....
نتایج کنکورم اونطوری که دوس داشتم نشد و داداشم ۲۷ سالشه برگشت گفت هیچ گوهی نمیشی پیش زنش اینو گفت از اونجا که زنش دشمن منه...
بعدش پارسال که داشتم میخوندم برای کنکور یه روز نشد که اشکمو درنیاره وسط درس با تمام روحیه و حال بد نشستم درس خوندم تازه پدر و مادرم مظلومن هیچی نمیگن حتی بلد نیستن فحش بدن و این پسره بزرگی میکنه تو خونه یه روز مونده بود به کنکورم گریمو در اورد امروز هم روز دختره که گریمو در اورد خدا ازشون نگذره
دوس دارم باز بشینم بخونم چون امیدی هست رتبم خیلیم بد نشد
ولی با چه حالی با چه روحیه ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میخوام بمیرم فرار کنم یا هرچیزی که منو از این خونه نجات بده غرورم میشکنه مچاله میشم مثل کاغذ..