سلام خانوما من مشکل ناباروری دارم دوساله تحت نظرم الان آمپول سینال اف میزنم باید یک شب در میون با همسرم باشم که دیشب وقتش بود که یه اینقد اصرار کرد بریم خونه خواهرم منم قبول کردم قرار بود بریم زود برگردیم اونجا هزار بار گفتم بریم خونه تا ساعت دو شب پا نشد وقتی هم اومدیم هم من خسته بودم هم خودش صبح زود باید بیدلر میشد یه کار مهم داشت قرار شد امروز کارش که تموم شد با هم رابطه داشته باشیم ولی الان از بیرون زنگ زده خودت و آماده کن بریم خونه بابام منم گفتم حالت خوبه ما امروز کار داریم برگشته میگه هر وقت اسم خونه بابای من میاد تو چرا ناراحت میشی میگم چرا خودت و میزنی به نفهمی اگه قرار با هم نباشیم چرا من بدبخت دارو مصرف میکنم الان قهر کرده منم اصلا حسش و ندارم برم طرفش خب آدم دل داره نمیدونم چیکار کنم اینقد حالم بده نمیدونید تو این دوسال چقد زجر کشیدم نمیدونم چرا درکم نمیکنه میشه حرف بزند باهام راهنمایم کنید لطفا
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
نیم ساعت کارتون رو انجاممیدادید میرفتیداین دیگه جنگ و دعوا نداره
منم همینو میگم عزیزم ولی اینکه خودش و میزنه به اون راه خیلی اذیتم میکنه هنوزه یه ساعت دیگه میاد خونه زنگ زده آماده شو بریم خونه بابا میام جلو در بیا پایین که معطل نشم
والا منم همین مشگلو دارم با این تفاوت که شوهرم مشگل ناباروری داره گاها بخاطر اینکه بچه نداریم حتی گریه هم میکنه ولی هیچ تلاشی برای درمانش نمیکنه منم نشستم همینجوری نگاش میکنم ببینم سر عقل میاد!!! من میگم قدر خودتو بدون بخاطرش خودتو اذیت نکن یه مدت آمپول نزن به شوهرتم بگو بچه رو فراموش کن اگر اعتراض کرد و گفت چرا بگو چون مطمینم به پدر شدن علاقه ای نداری بنظرم اینجوری خیلی سیاست مدارانه هست
راستی چند سالته؟؟؟
قبل از حذف ادمای سمی زندگیت شخصیت خودت رو سم زدایی کن
خب نمیخواد بگه نمیخوام عزیزم مگه باهم تعارف داریم من دارم این وسط اذیت میشم بخدا منم نمیخوام اینقد زجر بکشم ولی دکتر برای من این ماه فقط فزست داده گفت باردار نشم باید برم برای آی وی اف دیگه نمیتونیم بچه دار بشیم
عزیژ بهتره دیگه انجام هم ندین رابطه با استرس و دلخوری و.. اثری نداره واقعا شوهرت درک نداری واسش هم م ...
اصلا خودمم حس و ندارم دیگه اینقد برام سخته بخدا اینقد این چند سال اذیت شدم پارسال هم آمپول اچ ام جی میزدم که باید یه شب در میون باهم رابطه میداشتیم که دوستش بیمارستان بود اصلا خونه نمیومد