خاطره روز عقدم زیاده، مثلا یکی اینکه که صبح ساعت شش منو رسوند آرایشکاه توی آسانسور لباس عقدم دستش بود . دستش را دراز کرد گفت خداحافظ من روم نشد دست بدم. غش غش می‌خندیدم. آرایشکرم گفت چی شده اول صبحی خنده تون ساختمان برداشته. حالا دو روز قبلش عقد دایم کرده بودیم محرم یودیم. بعد شبش راحت کنارش خوابیدم گفتم شب بخیر
خاطرات خیلی جالبی داشتین واقعا لبخند به لبمون آوردید، امید وارم ته آخرین لحظه عمرتون شیرینی عشق همراهتون باشه...
من خودم و هفت جد ابادمون ترکن
از همه نینی سایتی ها میخام
لطفا در مورد ترکها تحقیق کنند
تحقیق محلی ن
اسم روستایی چیزی بپرسین حتی اگه 12ساعت راهتون باشه برین و تحقیق کنین
بعد دخترتونو بدین
یا دخترشونو بگیرین
دخترای ترک خیلی مظلومنا اما خانواده هاشون ن
من ب قوم خودم توهین نمیکنم
خیلی ها اخلاقشون همینه
۱۱سال دوست بودیم
سنمون پایین بود که باهم دوست شدیم رازی نداره ولی خوب به نظرم وقتی اعتماد و دوست داشتن باشه خوب پیش می‌ره
داستان ما خیلی مفصله ماهم خیلی تلخی و شیرینی داشتیم
تو دوستی یکی دوسال هم جدا شدیم البته کامل نه ولی خوب بازم برگشتیم باهم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز