سلام خانوما، تنها دلیلی که دارم اینارو مینویسم اینه که موقعی که این اتفاقا واسم افتاد خیلی تنها بودم و حتی به خانوادمم اطلاع ندادم که ناراحت نشن ولی خب اگه میگفتم احتمالا تجربه هاشونو در اختیارم میذاشتن که این میتونست کمک کنه.پس اگه توی این موقعیت هستید و امکانش رو دارید،به یکی از اعضای خانوادتون بگید که کنارتون باشه توی کل پروسه ی جسمی و روحی بعدش و حداقل بتونید درد و دل کنید.( البته قطعا منظورم خانواده همسر نیست چون ممکنه بعدا براتون حرف در بیارن که این عروس حتما به مشکلی داره و فلان).
مطلب اول اینه که سقط خیلی تجربه سختیه چه جسمی چه روحی. من توی هفته نهم بارداری بودم. به قدر یه صحنه ی قتل ازم خون رفت. جنینم رو دیدم.خیلی کامل بود همه چیش. با اینکه حسی نداشتم کلا به مادر شدن هیچوقت و بارداری ناخواسته بود اما اما اما وقتی دیدمش فهمیدم چقدر دلم میخواست بچه داشته باشم. یهویی اون لحظه حس مادریم زد بالا. تا ماه ها بعدش حال روحیم خوب نبود و اون صحنه از جلوی چشمم نمیرفت. اشتباهم این بود که دیدمش.از همسرتون کمک بگیرید یا شرایطی فراهم کنید که نبینیدش به هیچ عنوان.اون تصویر هیچوقت از ذهنتون پاک نمیشه.
موقع سقط خونریزی زیادی داره آدم چندین برابر به پریود معمولی. مراقب باشید اگه زیاد خونریزی کردید و بیمارستان نبودید حتما برید بیمارستان.من مدام خرما و چیزای قندی میخوردم که فشارم نیفته و همسرمم مدام چشمش بهم بود و پیشم بود یه روز کامل.پس اینو اصلا شوخی نگیرید.
دومین مطلب اینه که حتما بعد سقط باید پیگیر باشید و به پزشک معتبر مراجعه کنید برای انجام سونوی داخلی تا مطمئن باشن بقایای بارداری نمونده. بقیه شو تو کامنت مینویسم.