از اون جریان سه ماه میگذره و من کاملا قطع رابطه کردم
با شوهرم دلم صاف هرگززز نمیشه اما دارم زندگی میکنم
نمیدونم چرا، دوسش ندارم فقط دل از زندگی نمیتونم بکنم، نمیدونم چرا جرعت طلاق ندارم
خانوادم پشتمن برا طلاق خودم نمیخوام دشمن شاد شم
جالبه این مدت نه خواهر شوهر نه هیچ کس حتی زنگ نزد دلجویی پیش کش، بگن چی شد یهو غیب شدی
فهمیدم کلا براشون فرقی نبودم با بقیه توی این سالها
و خب بیشتر از آدمای سلیطه حساب میبرن
خیلی دلگیر شدم چون لااقل با خواهر شوهرم، به نطر خودم رابطه خوبی داشتیم
غمشون برام غم بود و خیلی جاها خوبشون میگفتم و حهواشونو داشتم
امروز شوهرم کلافه شده، معلومه از خانوادش چیزی شنیده
پدرش خیلی صعیف شده و معلومه غصه میخوره
آخه نه با من با همه عروسا نفری یه دلخوری داشته، الان هیچ کس نمیاد و نمیره
منم به شوهرم گفتم من از لحاط روانی داغونم و خیری از هیچ کس ندیدم که بخام شروع کنم رفتو آمد
بخصوص اینکه گفتم حتی عید هم جایی نمیرم
آیا کارم اشنتباهه
من مشکلم شوهرم بود اما خانوادش کم بد کردن باهام
ببین خانواده شوهر همینن محبتو نمیبینن پس چه بسا برای خودت باید زندگی کنی نه برای اونا باید مثل خودشون باشی دورو. پشتت حرف میزنن جلوت نیششون تا بناگوش بازه ..دوم یه جی بگم بهت هیچ وقت تو دعواخاندان شوهرتو قاطی ماجرای دوتاتون نکن معلومه طرف پسرشونو میگیرن چه انتظاری داری ازشون دستتم تا عسل بکنی دهنشون گاز میگیرن ..ولی این وسط چرا از شوهرت بدت اومده!!
اره عزیزم ادم یوقتایی اشتباهش براش برد حساب میشه چون ذات خیلیارو میشناسه
من قضاوتی نکردم گفتم نباید پای اونو میکشیدید وسط اخه خودمم همین اشتباه رو اوایل عقدم سر بچگی انجام دادم و هرکیم بگه اشتباه کردی میپذیرم میگم واقعا کارم درست نبود فکر کردم شماهم منظورمو بد برداشت نمیکنید
اشتباه اول این بود که مشکل تون رو با خانواده شوهر در میون گذاشتین
اشتباه دوم قطع رابطه ی کامل
ازش بدم نیاد؟ ناحق خیلی حرفا گفت که کامل صدای مچاله شدن قبلبمو شنیدم، دیگه از اون روز اون آدم سابق نشدم
هر جا میرم، قشنگ تو رو میگن 30 میخوره بهت، خیلی شکستم، هیچ وقت نمیبخشم شوهرمو
الانم عین مین شدم، کافیه یه چی بگه، منفجر میشم
یعنی دیگه چیزی ازم نمونده، دارم با چنگ دندون خودمو نگه میدارم
باشگاه میرم، فیلم میبینم ولی نمیشه
یه دفتر داشتم، تا به خودم میام میبینم شروع کردم نوشتن دقودلیم
چجور پنج ساله ازدواج کردی ساده ترین چیزا رو هنوز یاد نگرفتی؟؟ کی شکایتشو میبره پیش پدرشوهر که تو بردی؟
میخوام سر به تنشون نباشه
تا زمانی واقعا مجبور نشم نمیخوام ببینمشون
فقط خوشحالم که شناختمشون
من که آدمای خاصبی از دست ندادم، اونا ضرر کردن، تنها عروسی واقعا براشون دختری کرد من بودم من پیش خدا سرم بالاست،
ببین منم ۷ ساله طبقه پایینشونم. خیلی وقتا اذیتم کردن خوردم کردن... با اینکه خیلی اوایل محبت میکردم بعد از ی داستانی هر سری سرد تر دورتر میشدم...چند بار قهر بودم چند ماهی میومدن معذرتخاهی ...الان باورت میشه ۳ هفتس ندیدمشون و زنگم نزدم؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز