من شب اول خودم روی تخت خوابیدم جای شوهرم روی زمین پهن کردم
مثل بید میلرزیدم وسرم زیر پتو کرده بودم تا یه کم گیچ شدم اومد بالای سرم چنان جیغی کشیدم که انگار ...😅😅
از ترسش گفت دستشویی کجایه و رفت دستشویی
مامان و بابام تا صبح نخوابیدن
باز خوابیدم که اومد با ناز و نوازش و...گفت دوست دارم بیای کنارم بخوابی و قول داد کاری جز بغل نکنه
که کم کم ...البته رابطه کامل نداشتیم تو عقد و صبح تموم شد و وقتی خودمو تو آینه دیدم آنقدر ناشی بود زده بود لبامو سیاه و کبود کرده بود ولی که چقدر همه بهمون میخندیدن یادش بخیر
شما چی خاطره ای دارین؟