یکی از فامیلا دوسال پیش با مامانم دعوا کرد و دلشو شکوند اینجوری بود که مریض شده بود مامانم رفت عیادتش و اون گفت که نترس اومدی ببینی من مردم یا نه
من نمردم
مامانم تا خونه گریه کرد
اون زنیکه اومد عذرخواهی کرد و مامانمم بخشید
ولی من دلم صاف نمیشه
منی که نیشم ۲۴ ساعته بازه اصلا وقتی میبینمش نمیتونم بخندم
حتی نمیتونم صحبت کنم همش میخوام برن نبینمش
مامانم میگه تو چرا اینجوری شدی خب تموم شده منم بخشیدم
چیکار کنم