2777
2789

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

با پنجره ی باز چشمانم نظاره‌گر آمدن فصل خزان میشم برگ هایی که گویی گرمای تابستان سرسبزی را از آنان گرفته یکی یکی بر روی زمین رها می‌شوند باد آن ها را در هوا میرقصاند  و هر کدام را قسمتی از زمین در آغوش می‌گیرد گویی رسالتشان به پایان رسیده و اکنون باید بروند و زیر پاهای عابران پیاده سمفونی از سرود غم انگیز غروب پاییز را به صدا در آورند 

مقدمه: کاش خانه ای در دوردستها داشتم که از دری از در هایش به پاییز باز می شد و یا کاش خانه‌ای داشتم در حوالی باغ سرد پاییزی که پنجره هایش رو به پاییز هزار رنگ باز می شد. کاش می توانستم در در کنار آن پنجره بایستم و نرم نرم با آن برگها که می ریزند سخن بگویم و آرزوهایشان را بشنوم. معشوقه شان را بیاورم و علت ریخته شدن شان را هم بدانم .کاش دستمالی از عشق داشتم و شیشه ناب آن پنجره را با بخار چشمم پاک می کردم و می‌توانستم آن روز و شب مهمان پاییز شوم.


بدنه: پنجره رو به پاییز بسیار زیبا و دلگشاست وقتی به دوردست ها خیره می شوی و صدای شلاق باد به درختان را می شنوی دلت می تپد قلب می ریزد و حس پاییز پیدا می کنی، کاش این پنجره برایم خاطره بسازد و من با نارون و بید و صنوبر بنشینم او از درد پاییز شان بشنوم .کاش شاعر باغ پاییزی و مهدی اخوان را صدا کنم . کاش تک تک برگ ها را با دستان خود نوازش کنم و بتوانم در دوردست‌ها به باد بسپارم و از آن پنجره آینه ای به استقبال زمستان بفرستم آری من دختر پاییزم که در حوالی پنجره ای رو به پاییز عشق را قاب گرفت.


من پنجره ای رو به پاییز ندارم اما اگر روزی چشمانم به سمت پاییز باز شد زیباترین تصاویر را نقاشی خواهم کرد و به دست روزگار رنگ خواهم کرد . من عاشق پاییز و پنجره ای رو به پاییز هستم. فصلی جذاب و دوست داشتنی و همیشه پادشاه ، اگر روزی به بزمی دعوت شوم که پاییز هم آنجا باشد و من به احترام پاییز برمی‌خیزم و یادش را گرامی می دارم.


درختان انگار همه خود را به تقدیر سپرده اند و من از زاویه این پنجره دیگر گونی را حس می کنم که چقدر با احتیاط تن به روزگار می سپارند و کم کم به خواب زمستان می روند. روزی که آن پنجره را باز می کردند من و خدا و پاییز هم کلام شدیم و فقط این صدا و نوا را شنیدم که خطاب به عاشقانش می گفت. پرنده ای از دیار پاییز دیدید و عاشق شدید بدانید که فقط دوستش بدارید و منتظرش نباشید.


نتیجه گیری: کاش پنجره ای رو به پاییز داشتم و می توانستم حرف‌هایم را بزنم. کاش در روزهایی که با بهار هم صحبت می شدم می توانستم عشقم را بگویم. عمر ما هم مانند پاییز می گذرد. پاییز بهاری است که عاشق شده است .کاش زمانی که کنار پنجره ای رو به پاییز می ایستیم، خوب دقت کنید که زمانی هم در پنجره ای رو به بهار ایستاده بودیم چقدر زود عمر تمام شد و هیچ کوله باری نداریم.

پنجره که باز میکنم صدای خش خش برگ های پاییزی زیر پای عابران پیاده  و پرنده هایی که قصد مهاجرت دارن به گوش می رسد ،خزان از راه رسیده و خبر از دلتنگی های این فصل می دهد ،به ذهنم میرسه که روزهای مدرسه چقدر پاییز برایم خاطره ساز بوده ای کاش زمان همان دوره متوقف میشد و منو به سال‌های آینده نمی برد ولی افسوس ...

نسیم پاییزی می وزد و پرده را به رقص آرامی در می آورد، و بخار چای کمتر و کمتر می‌شود. پرنده ای روی درخت توجهم را به خودش جلب می‌کند که به دنبال عمیق ترین جای درخت می‌گردد تا خودش را در آنجا جای دهد، حتما سردش شده و...

از این جمله ها میتونی استفاده کنی در این حد تونستم برای خودم تصویرسازی کنم

پنجره را که باز کردم نسیم پاییزی را روی گونه هایم حس کردم برگ ها رنگ باخته بودند و شراره های گرم خورشید تابستان جایشان را به رقص باد های پاییزی دادند و زردی طبیعت بر سرسبزی غالب شد 



من میبینم آن شکفتن شادی را...🌻🕊️🌱🦋 همچون گل سرخی ،دست در دست خویش ،با گل بودن خویش شادمان باش               

پنجره نگریستن را خوب یاد گرفته تا چند روز پیش به درختان سبز خیره شده بود و حال چشم از درختان بی بار و برگ بر نمیدارد 

شاید پنجره به این خاطر پاییز را دوست دارد که باران پاییزی از شیشه هایش غبار روبی میکند 

پنجره قدر پاییز را میداند کاش مردم هم می‌فهمیدند باران پاییزی چه هدیه ارزشمندی از طرف خداوند است 


اگه از کسی بد گفتم برازش رو بد بودن من نه اون آدم (به خصوص  تو تاپیکام )❣️.                                  💚 شرمنده مهدی فاطمه (عج)....💔                                                                                                 

بعدظهر روز پاییزی روی صندلی کنار پنجره نشستم و مشغول  فضای مجازی بودم .کمی ک گذشت برای استراحت سرم را بالا گرفتم با دیدن صحنه مقابلم به وجد امدم .درختان زرد د نارنجی ک باد میانشان میوزیدو برگ هایشان را ب زمین میریخت نم نم بارانی ک میزد و بوی خوش  خاک را بلند کرده بود .دو گربه ایی ک از روی برگ های خشکیده رد میشدند .مگر صحنه ایی قشنگ تر از این بود. گوشی ام را بالا اوردم و عکسی گرفتم تا این حس خوب همیشه  یادم بمانند .

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

بیاین

hamta24 | 23 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز