چند وقت پیش یه درد و دل از یه تازه عروس شنیدم که مشکل واژینیسموس داشت و همسرش به جای همراهی، تازه بهش گفته بود:
میرم یکی را میارم اگه نتونی
این دختر میخواست بره دکتر، ولی همسرش گفته بود: دکتر نباید بری و مشکل را باید خودت حل کنی!!!
خلاصه این خانم در موقعیتی بود که دکتر نمیتونست بره این یه طرف،
تازه خود ترس از رابطه هم براش استرس زا بود و علاوه بر این استرس، باید رفتارهای همسرش و استرسی که ایشون میداد هم تحمل میکرد…
ترسی که داشت را به شیوه سخت تری من تجربه کرده ام و منجر به جراحی ام شد…
زمانی که برای حل مشکل به دکتر مراجعه کردیم و مشخص شد که عمل جراحی نیازه، دم مطب همسرم گفت:
این جراحی و نقاهتش درد داره..نمیخوام درد بکشی…
با همسرم حرف زدم که چاره ای نداریم…
گفت:من همینطوری کنارت راضی ام…
همینطوری از چی رضایت داشت؟ از کنارم بودن؟ پس رابطه جنسی چی میشد؟
تفاوت زیادی بین رفتار همسرم و رفتار همسر این خانم بود…
جملات که همیشه میشنوم این هستش که: مهشید همراه خوبی داری و کار خاصی نمیخواد بکنی و …
قبول دارم پیدا کردن همراه و همسری که پا به پات بیاد و شریک تمام دردها و شادی هات باشه، اصل موضوع به نظر میرسه…
اما اما اما
چیزی که خیلی مهم هستش در این جریان، عزت نفس زن هست…