تقصیر خودمه انقد ک خوب بودم انقد که هر روز بهش میگم تو خوشگلی عزیز منی نفس منی هر روز برای چی میگم
انقد ک رو فرم بودم همیشه باشگاه میرفتم شکمم تخت هیکلم خوب دلم میخاست همیشه بهترین باشم براش
الان حاملم ماه آخر دماغم بزرگ شده زشت شدم باد کردم خب اینا تو بارداری طبیعیه دیگه کلی ترک افتاده بهم
از درسم شدم از تفریحاتم شدم
شوهرم بهم میگه چیه یا گشنته یا دستشویی داری خسته شدم از دستت
بهم میگه مثل اردک راه میری
شکمت خیلی بزرگ شده
چپ میره راست میاد مسخره ام میکنه
عوض اینکه بهم روحیه بده
امروز نشستم گریه کردم از غصه ام میگه چرا گریه میکنی میگم تو همش بهم میگی زشتم چاقم مسخره ام میکنی
گفت دنبال بهونه ای گرفت خوابید
منم رفتم اتاق دیگه خوابیدم اصلا دنبال بهونم چرا نیومد یکم پیشم
من از الان باید افسرده بشم اخه چیکار کنم باهاش
خب من ناراحت نشم فکر کردم اگه گریه کنم و قهر کنم میاد از دلم درمیاره اما نیومد اصلا جدا خوابیدنم براش مهم نیست چون خیلی وقته پیشم نمیخوابه ب بهونه های مختلف…
رابطه هم نداریم کلا وحشتناک سرد شدیم
بخدا منم خستم چیکار کنم اخه