یادمه یه اتاق برای دفتر دار مدرسمون بود که یه آقای مسنی بودن
ایشون خیلی عصبی و بد اخلاق بودن
پنجره اتاقشون داخل حیاط باز میشد که مدام گوشه پنجرش باز بود
یه سری از بچها ترقه انداختن داخل اتاقش
هیچ وقت یادم نمیره با چه وحشتی از اتاقش زد بیرون😂😂😂
کار درستی نبود ولی دلمون خنک شد 🤭