ا پارسال یه باغ خریدم بعد بابام مهندس عمران هست ولی بنایی هم بلده
بابام یه جاهای رو کارگر میگرفت ولی روز های جمعه که تعطیل بود خودش کار انجام میداد
خلاصه تو این باغمون میخواستم یه سطح سیمانی درست کنیم برای نشستن ،،خلاصه بایام شروع کرد درست کردن سیمان،بیل زدن و اب پاشیدن روسیمان
و من رفتم کمکش
چون واقعا سختم بود بابام پاشه کار کنه من بشینم
از طرفی خودمم کنجکاو بودم این کار چجوری هست و دوست داشتم یاد بگیرم که سیمان چیه شسته چیه (جالبه حتی فهمیدم از قوانین فیزیک هم استفاده می کنن تو بناییی)
اقا خلاصه ما رفتیم کمک
اول بابام یه بیل داد دستم گفت این رو بهم بزن تا سفت نشه
وای مگه انقد بیله سنگین بود
یعنی من همش فک می کردم بیل مگه یه اهرم نیست خب باید کار رو ساده تر بکنه ولی با این وزنش کار رو سخت تر می کرد یعنی بیله سنگین تر از اون ماسه ای بود به وسیله بیل بلند می شد
البنه بگم که بیل زدن اصول داره که بعد دو روز کارگری کردن یاد گرفتم وقتی اصولش یاد بگیری یکم سختی کار کمتر میشه
القصه من هر بیلی که میزنم انگار یک جون از جونام کم می شد چقققد کار سختی بود
من بار ها شده وقتی یه کاری رو انجام میدم هم زمان ذهنم یه جای دیگه درگیرهه