خیلی سخت و بد میگذشت
اتفاقاتی که برای من افتاده طوری بوده که از لحاظ منطقی قابل درست شدن و جمع شدن نبوده و ممکن بوده مسیر زندگیم رو کاملا عوض کنه و بعد درست شدن تا سال ها تازه میمونن،شب خواب میبینم که هنوز تو اون موقعیتم و کلا اثرات منفیشون رو توی روح روانم باقی میذارن و هرگز فراموش یا کمرنگ نمیشن فقط من بهشون فکر نمیکنم
من به اینا میگم اتفاق بد، نه چیزای گذرایی که میتونم خودم درستشون کنم یا تاثیر آنچنانی ندارن،اونا اصلا یادمم نمیمونن
نقطه ی عطفش جایی هست که من از رحمت خدا ناامید نمیشم و به طرز واقعا معجزه آسایی حل و فصل میشن