من قبلا زیاد میرفتم خونه مادرم بیرونم کرد گفت نیا بچه هات ارامش نذاشتن برامون
سه ماهه نرفتم زنگ زده ک بیا ولی حد خودتورعابت کن زیاد نیا
منم ازین حرف بدم اومد دیگه اصلا نمیخوام برم خونش
خیلی دلم شکسته
من خونه مادرم کیسه برنج جدا دارم هر وقت میرم گوشت میبرم و از خودم غذا درست میکنم نگین ک بخاطر گرونیه
حس میکنم کسیو ندارم تو دنیا خودمم و بچه هامو شوهرم
جاریامو میبینم حمایت مادرشونودارن میرن میان
ولی من نه