حس میکنم دیگه زندگیم مثل قبل نمیشه غمباد گرفتم تو این خونه
دلم برای دخترم تنگ شده اما نمیتونم بیارمش پیش خودم حال روحی اونم خراب میشه
پسرمم که رفت از پیشم
شوهرمم گم و گور شده رفته نا کجا آباد زورشم میاد باهام حرف بزنه
سکوت این خونه حالم رو بهم میزنه
فیلم تکراری تلویزیون حالم رو بهم میزنه
از همه چیز ، خودم و در و دیوار حالم بهم میخوره
حس میکنم قلبم خیلی سنگینی میکنه گریه که میکنم حالم شاید یهتر بشه اما برای یک لحظشه مگر اینکه بخوابم و دور بشم از این هیاهوی اطراف
عزیزم چرا مگه بچه هات کحان جراپیشت نیستن
چند هفته سقط داشتی؟
شوهرت کجاست؟
بچتو بیار پیش خودت سرگرم اون میشی بهتره
سه ساله از درون خودمو میخورم این روزها باردار بودم و سقط شد ۱۷ مهر 😔😔😔
طبیعیه عزیزم شما سوگوار فرزندتون و آینده ای که براش متصور شدید هستید و اجازه بدید زمان تنها درمان این درده امیدوارم حال دلتون به زودی بهبود پیدا کنه
شوهرت کجا رفته
۲۵ هفته
شوهرمم رفته مسافرت با دوستاش دقیق نمیدونم کدوم شهره بی خبر رفت زنگ هم میزنم رد تماس میده
دخترم همش بهونه ی باباشو میگرفت گریه میکرد واقعا نمیتونستم حال روحیشو نداشتم گزاشتم پیش مادر شوهرم اما دارم دیوونه میشم باید بگم بیارنش اگرنه فکر کنم بمیرم
نگران نباش عزیرم
نمی دونم بچتون رو چند ماهه سقط کردین
ولی دو سال پیش من تو ۸ هفتگی سقط کردم و خیلی ناراحت بودم و حالم خراب بود
سه ماه بعد باردار شدم و خداروشکر الان دخترم ۱۴ ماهه اس
تا قبل بارداری مجددم خیلی ناراحت بودم
متاسفم چرا ا سسقط شدد آخه.
کورتاژ شدی. ععزیززم
