تاپیک قبلیمو حتما خوندین کلی دستم انداختین و گفتین دروغ گفتم
ولی برگشتم خونه یه سر رفتم خونه مامانم گفتم چرا جواب نمیدین این همه پیام دادم
گفتن ما بهت گفته بودیم هر اتفاقی واست بیوفته واسمون مهم نیست چون زن این یارو شدی
گفتم خود بابا مجبورم کرد زنش بشم چون پولداره چون خانواده داره
گفت به من مربوط نیست از خونم برو بیرون
اونم از حرفایی که نی نی سایتی ها به من زدن
اونم از رفتار عجیب شوهرم
دله دیگه میشکنه
به فکرخودکشیم نمیدونم چه راهی
من که سالهاست از خونوادم ناامید شدم یه راهنمایی تو زندگیم نکردن فقط واسه دیگران وقت میزارن و با اونا خوشن منم چند ساله خونه مادرم نمیرم چون فقط ناراحتم میکنن اونا بعضی وقتها زنگ میزنن میان پیشم ولی من دیگه تحویلشون نمی گیرم و خونه شون نمیرم من ۳۸ سالمه تا الان کار نکردم عین خیالشون نیست یه فکری برام بکنن منم دیگه ناامید شدم خودم دارم دنبال کار میگردم کار که پیدا کنم جدا میشم با بچم میرم
اسی خوبی؟
مشکلی برات ایجاد نشد ؟
من پشت‌فرمون بودم تادیکت دیدم خیلی نگران شدم برات
