۳۰ سالمه دیگه بچه نیستم خدایا
مربی مهد دخترم خانم جوانی هست
صحبت شد پرسبدم بچه دارین
فکر میکردم یکی ،نهایت دوتا داشته باشه
ولی گفت سه تا دارم
ناخوداگاه تعجب کردم ابروهام رفت بالا یکم چشمم درشت شد
دقیقا حالت تعجب بعد خودم جمع کردم گفتم خدا حفظشون کنه
ولی احتمال قوی فهمید
خدایا گند زدم
آخه به من چه چندتا بچه داره
دوست داره ده تا بیاره به من چه
وای خدا
کاش ریکشن نشون نمیدادم
ناراحت نشده باشه
خیلی زن خوبیه دلم نمیخواد ناراحتش کنم
خجالت میکشم یادم میاد از رفتار سطح پایینم