غمش در نهانخانهٔ دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریهام ناقه در گل نشیند
خلد گر به پا خاری آسان بر آرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند
ز گل گل بروید بصحن چمن ها
که بوی خوش آن بهر دل نشیند
عجب نیست خندد اگر گل به سروی
که در این چمن پای در گل نشیند
پی ناقهاش رفتم آهسته ترسم
غباری به دامان محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
خوش آن کاروانی که شب راه طی کرد
دم صبح اول به منزل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
طبیب از طلب در دو گیتی میاسا
کسی چون میان دو منزل نشیند؟
«عبدالباقی طبیب اصفهانی»