خودم اینو خیلی دوست دارم
ز دیواری جدا شد خشت خامی/بسختی خورد بر پای غلامی
که نازکاستخوان پایش بشکست/عرقبر چهرهاش ازضعفبنشست
بدست خود عرقاز چهره میسفت/ملامت خویش را میکردومیگفت
چرا روز گذشته در گذرگاه/کا پیر ناتوانی بودت همراه
یکی ریگی نهادی پشت انگشت/زدی آهسته اش آن ریگ بر پشت
ز توهینت نشد آن پیر آگاه/ولکن ذره بین عالم الله
تماشا کرد و دید آن کار زشتت/بپای تو بزد امروز خشتت
که تا عبرت بگیرد هرکه بیند/بچشم کوچکی کس را نبیند
نه جای شک و نه جای درنگ است/کلوخ انداز را پاداش سنگ است
تنور ظلم را چون برفروزی/در اول ریشه خود را بسوزی
چو کاخ ظلم را نمود ستونش/کند سیلاب دیده واژگونش
بر آن کاخیکه ظالم پرچم افراخت/دو آجر سالمش برجای نگذاشت
خدا فرموده اندرنص قرآن/که کاخ ظالم خواهد گشت ویران
علی از ظلم ابنا زمانه/نشست یک عمر تنها کنج خانه