هیچ بدی در حقش نکردم هر وقت اومد خونم با احترام باهاش رفتار کردم هیچوقت دست خالی از خونم بیرون نرفت چند بار خونه ی مادرم مهمونش کردن چندین بار براش هدیه خریدم...هر سال عید بهش عیدی می دادیم با اینکه ۱۲ سال ازم بزرگتره.
این خواهر شوهرم با یکی از جاریهام خیلی صمیمی هست.
من و اون جاری با هم بحثمون شد و قهر کردیم اینم خودشو انداخت وسط.بدون دلیل با من قطع رابطه کرد عقدش دعوتمون نکرد و دیدن زایمان هام نیومد و دیگه هیچ سراغی از ما نگرفت. منم محلش ندادم دیدن بچش هم نرفتم و زندگیمو می کردم. تا اینکه چند وقت پیش فهمیدم که هر موقع آژانس بخواد شوهرم در خدمتشه و جابه جاش میکنه با اینکه خودش شوهر داره...خلاصه یه دعوای بزرگ بین من و شوهرم راه افتاد چون من مریض بودم تنها تو بیمارستان بستری بودم اون رفته بود خواهرشو ببره جایی.
شوهرم هم تو دعوا تمام وسیله های خونه رو می شکنه و کتک کاری می کنه...خانودام هم فهمیدن و مادرم زنگ زده بود با مادرشوهرم صحبت کنه درباره رفتارهای پسرش که این خواهر شوهرم خودشو انداخته بود وسط و کلی به مامانم بی احترامی کرده بود و گوشی هم به مادرش نداده بود...الانم هر روز رو پروفایلش براش تیکه و جمله های کوبنده میزاره.اصلا دلم نمی خواد درگیرش باشم ولی بدیهاش از ذهنم پاک نمیشه...شوهرم هم هیچوقت عزت و احساسات من براش مهم نبوده...به نظرتون چکار کنم؟؟؟
میشه یکمی باهام حرف بزنید دلم آروم شه؟