امروز دخترم بدون اینکه بهم بگه ازم فیلم گرفت یکی دوساعت بعد رفتم تو گالریم و فیلمو دیدم آخ چقد شکسته شدم وقتی فیلمو دیدم انگار آب یخ ریختن روسرم مگه من ۲۶سالم نیس پس چرا اینجوری شدم چرا
توفیلمه به یجا خیره شده بودم دلم براخودم سوخت من از ۱۴سالگی رفتم زیربار سنگین زندگی بعدهم با وجود اومدن دخترام خیلی زود همه چی شروع شد من ۱۶سالگی مامان شدم الان عسل۹ واطلس۵سالشه به مهمون ناخوانده هم امسال ب خانوادمون داره اضاف میشه از اونایی ک میگن الهی این پسربشه متنفرم اصلا نمیخام جنسیتشو تا بدنیا میاد بدونم
حالم خوب نیس نمیتونم با دخترا بریم لوازم مدرسه بگیریم نمیتونم باهاشون بازی کنم نمیتونم حتی حرف بزنم باهاشون چندروز پیش کوچیکه گفت مامان چرا نمیخندی بازم من ب یه جا خیره موندم
هه شوهرم همش منو بازنای قدیم مقایسه میکنه میگه مگه اونا نمیزاییدن چرا تو اینقد ادا داری ولی بخدا من خودمم نمیخوام اینجوری باشم الانم دلم یچی خوش مزه میخاد گشنمه ولی بازم یه جا خیره میشم
چرا خدابهم قوت نمیده میخام پاشم میخام از حقم دفاع کنم ولی فقط یه جا خیره میشم تو کل بدنم ضعفه چرا باهیچی خوشحال نمیشم چرا