تو عروسی پسر خالش منو دید
از طریق زن داداش لاشیم که دختر خالشه امارمو میگرفت
ولی خب پستی بلندی زیاد داشتیم برا رسیدن
اگه بدونی چه خز بودیم🐱
با مخالفتای خانواده ها مواجه شدیم
و کلی دردسر داشتیم
اخرشم چون پدر نداشتم و ندارم و تنها قیمم شوهر خواهرم بود
با همسرم
رفتیم دادگاه ازدواج کردیم و دیگه خانواده ها تو عمل انجام شده بودن
ولی دیگه کاریش نمیشد کرد
و دوباره رسومات خاستگاری و ... برقرار شد
و جشن و عروسی گرفتیم و ۱۴ سال میگذره از این موضوع 😁