امشب داشتم از خونه خواهرم اینا میومدم پشت فرمون به این فکر میکردم یه عمویی دارم خیلی شوتی سواره داشتم با خودم میگفتم الان فکر کن این با این شوتی سواری تند بره آدم باهاش باشه یا با یکی باشه الان ببینمش بعد من با ماشین برم دنبالشون با سرعتشون جلوشو بگیرم بعد یاد بچه فامیل مون افتادم که به همین طریق تصادف کرد و فوت شد و این حرفا
رفتم خونه به زن داداشم فکر میکردم تو ذهنم داشتم یه ماجرایی براش تعریف میکردم یکدفعه زنگ زد گفت عموت تصادف کرده برگام ریخت یعنیییییییییییی!!!!!!!!
عزیزان میشه ازته قلبتون دعام کنیدمعجزه کنه خدابرام ومشکلم فوری حل بشه
لطفایه صلوات بفرستیدبرام
چه جالب مثه داستان های باور نکردنی
داداش نکنید انقدر تایپیک ترسناک امشب زده شد منی که نترس بودم الان دارم میترسم نمیتونم برم دسشویی 😭
تعریف نیست ولی خدایی حالیم میشه یه جورایی
حس ششم یا جنی ام
انرژی جذبت بالاس
حس ششم و قدرت انرژی ذهن رو دست کم نگیر مخصوصا انرژی های منفی ک ذهن ادم داره
من خودم خیلی برام اتفاق افتاده
جنی نیستی بابا.منم خیلی اینطوری میشم به یچی فک میکنم یایه حرفی میزنم اتفاق میفته
بیییبسم الله
دیدی جن نبودی چون هنوز داری میخونیش
منم اینجوریم هرچی میگم اتفاق میوفته حالاواسه تو این یه مورد بوده واسه من هرروزه منم میترسم به هرچی فکر میکنم همون میشه خیلی دارکه💀🤌
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز