2777
2789

"I remember working at a 5-star hotel in 1992. At that time, I also had a language institute and substantial work experience. For the role of welcoming guests, the hotel lined up several girls who wore very thick makeup. In the end, the person chosen was someone who frequented the hairdresser and had a highly made-up appearance. Despite many of us having higher degrees or qualifications from better universities, the selection was made based solely on makeup. You could clearly see the frustration among the girls. Everyone was surprised—what other special qualities did she have besides her makeup?"😳😔

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



یادمه سال ٩٢ وقتی برای یه هتل ۵ ستاره کار می‌کردم و(اونموقع هم موسسه زبان داشتم و سابقه کاری پُر و پیمون) برای شغل “خوش آمد گویی“ بچه هایی که خیلی غلیظ آرایش می کردند رو ردیف کرده بودند و بالاخره کسی که هر روز آرایشگاه می رفت و عروس می شد، رو انتخاب کردند؛ خیلی هامون مدارک بالاتر یا از دانشگاه بهتری مدرک داشتیم ولی با کمال تعجب بر اساس آرایش انتخاب انجام شد؛ توسرخوردگی رو می شد واضح تو بچه ها دید همه متعجب بودند واقعا به غیر آرایش چه ویژگی خاص دیگه ای داشت.... 😳😔

This year (Arbaeen 2024), an Iraqi family who generously provided two conex boxes in their house for the pilgrims at the Seyyed al-Shohda Mokeb in Babolsar, we had to wash our clothes and take shower in these conex boxes because our own facilities, which included a separate bathroom and toilet, were not yet installed. We arrived on August 21, and although the event was scheduled to start on August 24, it began a few days earlier due to the congestion of pilgrims.

و امسال (اربعین ١۴٠٣) 

خونه یه خانواده عراقی که لطف کرده بودند ٢ تا کانکس خریده و در اختیار زوار موکب سید الشهدای بابلسر گذاشته بودند، تو دستشویی باید لباسها رو می شستی و همونجا هم باید حمام میکردی چون هنوز مال خودمون (که حمام و دستشویی جدا ست)راه نیافته بود و خودمون ٢١ مرداد رسیدیم و قرار شده بود ٢۴ مرداد کار موکب شروع ولی به دلیل ازدحام زوار چند روز زودتر کارش رو بدون امکانات شروع کرده بود؛

For the first few days, we stayed on the top floor of a half-finished building, which could accommodate about four 12-meter carpets, a toilet, and a bathroom. The water in the toilet was frequently cut off, and the bathroom faucet was always broken. I had to carry water from the bathroom to the pilgrims in the restroom. After using the restroom, I had to manually pour water from a bucket for them to wash their hands due to the lack of running water. Meanwhile, I had to manage the line of pilgrims waiting for the bathroom to ensure that no fights broke out and that everyone’s rights were respected. Additionally, I had to prevent anyone from washing their clothes in the bathroom and letting the water drip, which would lead to complaints from the Iraqi shopkeeper about potential damage to the ceiling.

روزهای اول در طبقه بالا یه ساختمون نیمه کاره بودیم که شاید ۴ فرش ١٢ متری بهش می خورد و یک سرویس بهداشتی و یک حمام که سرویس بهداشتی آبش همیشه قطع بود و حمام هم همیشه شیرش خراب؛ باید آب رو از حمام به زوار تو سرویس بهداشتی می دادم و بعد آمدن از سرویس چون روشویی هم آب نداشت باید با سطل آب می ریختم رو دستشون تا دستشون رو بشویند تو این وسط باید حواسم به زواری که برای حمام نوبت داده بودم هم می بود ( به دلیل زیاد بودن، باید نوبت داده می‌شد که دعوا نشه یا حق کسی ضایع نشه و  رو تو حمام نشویند که بعد بزارند گوشه اتاق آبش بچکه و مغازه دار عراقی شاکی بشه که سقفم اومد پایین....) 

In short, yesterday, due to intense work in 50-degree heat, a lack of facilities, and the fact that the clothes and chador I had washed became very dirty and were urgently needed, I found myself mumbling and crying in front of Imam Hossein. I expressed my frustration, saying that it was wrong to serve at the Arbaeen Mokeb again.

خلاصه اینکه دیروز پیش امام حسین بخاطر شدت کار بالا تو گرمای ۵٠ ، بی امکاناتی و لباس و چادری که شسته بودم و زوار دیگه خیلی کثیفش کرده بودند و به شدت بهش نیاز داشتم، حسابی غُر زدم و از شما چه پنهون زدم زیر گریه و گفتم غلط کنم دوباره خادم موکب تو اربعین بشم... 

I work from 7 or 8 in the morning until 11 at night or later, and my boss (Imam Hossein) assigned me the role of welcoming guests. This role is usually given to the most attractive girl in the group, often heavily made up, with significant expenses involved. However, in my case, without makeup and with a natural face, I am welcoming wo men only, without a man having fun. I’m allowed to sit when there are no pilgrims, and even they insist on not getting up for us... Why are you sitting in this heat? Are we staying at your place? 😄


Today, kind pilgrims brought me drinks several times and showed me a lot of appreciation🤗. In short, yesterday (August 27), I served as the welcomer at Imam Hossein's Mokeb without the need for expensive makeup or stepping on the sciences👌.

از صبح ساعت ٧ یا ٨ می ایستم تا ١١ الی ١ شب و شغل خوش آمدگویی رو رئیس (امام حسین) بهم دادند شغلی که معمولا به زیباترین دختر مجموعه(با آرایش وحشتناک و هزینه هاش) می دهند اونهم با این تفاوت که مردهای زیادی از اون شخص لذت برده و حق نشستن در ساعات طولانی کار رو نداشته و با کسی هم حق صمیمی شدن نداره ولی من بدون آرایش با چره نچرال خوش آمدگوی فقط خانمها هستم بدون اینکه مردی لذت ببره و می تونم وقتی زوار نیستند بشینم و حتی خود زوار اصرار دارند برامون بلند نشو... برای چی تو این گرما نشستی.... ما جاتون وایسیم؟ 😄 امروز بنده خداها چند بار برام شربت آورده بودند🤗 کلی قربون صدقه ام رفتند🫣خلاصه اینکه دیروز (٢٧ مرداد) شدم خوش آمدگوی موکب امام حسین بدون لگد گرفتن روی علم و بدون هزینه میلیونی آرایش👌

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   مهدیهامو  |  2 ساعت پیش
توسط   قندخالص  |  59 دقیقه پیش