هردوشون خوب بودن من با یکیشون ازدواج کردم خودمم هردوشون دوست داشتم اما امروز اون یکیرو بیرون دیدم دلم خیلی گرفت خیلی ازفامیلامون بود وهمیشه نگاه عاشقانه داشت حتی یک بار دیدم داره یواشکی از پشت دیوار بهم نگاه می کنه نمی خوام دیگه ازش خوشم بیاد ولی نمیشه چی کار کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نه اون پسره که می گم خیلی دوسم داشت ولی من سر یه سری مسائل که نمی تونم بگم مجبور بودم از خودم دورش کنم ولی بااین که بارها پسش زدم دورادور کمکم می کرد حتی بعد ها فهمیدم وقتی موقع کار می گشتم دوران دانشجویی اون واسم تویک مغزه که از دوستش بود کار جور کرده بود با اینکه خودم خبردار بشم حالا بیخیال باشه