دوستان دوسال پیش رفتم خونه پدرم اینقدر اذیتم کردن خواهرم باهام حرف نمیزد پدرم باهام حرف نمیزد بلایی سرم اوردن ک ۲ ساله خونشون نرفتم تاپیکامو اگه بخونید میفهمید چطور حانواده ای دارم.
اونا سالی ۴ یا ۵ بار میان بابام حتی داخل خونه خودمم دعوام میکنه.
دوهفته پیش شوهرم کتکم زد پرده گوشم پاره شد و دوتا از دنده هام شکست من اصلا جریانو ب پدرم نگفتم بستری بودم پرسید چته گفتم سرم درد میکرده. الان عمم فوت شده و خانوادم از راه دور اومدن اینجا فاتحه خونی عمم راستش منم اینجا خانواده شوهرم تیکه میندازن همش میگن تو دوساله خونه بابات نرفتی اونا همش میان خونت.
از عید این سومین باره ک میان. خانوادم از فاتحه خونی برگشتن خونه ما پسرم منو هول داد یهو بابام برگشت گفت آینده پسرت معتاد میشه ادبت اشتباه بوده.
منم گفتم تو ب تربیت بچه من کاری نداشته باش برو خواهرمو ادب کن ۱۵ روز مجردی میره شمال تنهایی.
یهو خواهرم کلی بتوچه بتوچه بمن کرد.
بابامم بمن گفت پس توخوبی دوسپسراتو میاوردی خونه ؟
ب پهلوی شکسته حضرت زهرا من اینکاره نبودم بهم تهمت زد.
منم گفتم اومدید فاتحه خونی پاشید برید همونجا کی گفته خونه من بیایید اونام رفتن الان داغونم