عجیب فکرم درگیر شده
پسرم سه سالش
جاریم سریع دومی اورد میبینم همش درگیر بچه هاش
یکم آرامش و آسایش نداره
مستاجر هستند ولی درآمد بد نیست
بازم میگم ببین الان پسرش و پسرم بزرگ بشن ازمون خونه میخوان ماشین میخوان
ما هنوز خودمون به خواسته ها خودمون که یک خونه ماشین نرسیدیم چرا اینا باید به دنیا بیان
یا میگم تا کی خودش و شوهرش کار کنند
دو تا ازدواج بدن
دخترش جهیزیه خوب میخواد
اینقدر ناز ناز و
همش میگه اینو میخام اونو میخام
تولد بگیر خمیر بازی بگیر کتاب جدید بگیر
خیلی وسیله داره بازم غر میزنه سرشون
فرتی گریه میکنه
کلا هرکس دیدم دختر داره دخترش فرت فرت گریه میکنه
خودم پسر دارم زمین بخوره گریه نمیکنه
حالا هر دقیقه گریه میکنه چرا پسرت دستش خورد بهم
چرا من اینو ندارم ابرو براشون نزاشت
من جا مادرش عصبی میشم
از طرفی میگم مادرش میتونست بیشتر بخوابه میتونست کلاس مورد علاقه اش بره ولی بخاطر قسط و بچها همش باید کار کنند
شاغل نیست کمک شوهر خونه کار میکنه
نظر شما چیه
چون الان این بچه دوم اومد من بیشتر استرس گرفتم
آدم راحت خواه هستم
میگم چیه دوباره یکی بیارم همش شب نخوابی همش پیپی بشوری همش.........
میگم باشه یکم خودمون پیشرفت کنیم
خونه مورد علاقه بخریم
دکوراسیون داخلی کنیم
مسافرت خوب بریم و......
مادرشوهر که مادرشوهر میگه این بچه ها چرا اینطورن
بچه اصلا خوب نیست
میگه یعنی چی بیست تومن بدی مهد
بیست تومن بدی کلاس اول
یا اینقدر بهانه میارن بهترین لباس بهترین وسیله
یا اصلا خواب ندارن قدیم اینطور نبود
چیه بخدا