بچه که خودش نمیاد😑

دقیقا

کلی خرج داره و اینکه اون بچه باید تا حد معقولی نیازاش برطرف بشه نه اینک تبدیل بشه به ی آدم عقده ای

بچه آوردن با به سرپرستی گرفتن فرقی نداره. ما هدفمون لذت بردن از زندگیه و بچه رو مانع میبینیم.

عزیزم اولش طرز فکری مثل بچگیهای خودت داری میگی با این سیستم بزرگ میکنم 

بعد ک بچه میاری میبینی یهو امنیتا میشه صفر نمیتونی بچه رو بفرستی تو کوچه بازی کنه،پارکم میبری یه عده پیدا میشن بگو بچت داد نزنه همه چیو سوار نشه،خانه بازی میبری از خود مُیول تا مادرپدرای دیگه میگن حق با بچه ماست تو بچت بگو ساکت بشینه 

خونه هم ک اپارتمانی پس این بچه کجا هیجانشو تخلیه کنه 

من اوایل پسرامو میبردم پارک دیدم یه عده پیرزن پیرمرد میان دقیقا تایمی ک برای بچه هاست میگن جمعشون کنید ساکت باشه ما بتونیم ریلکس کنیم،خانه بازی بردم یه دوچرخه اونجا بود سه تا بچه تو نوبت اونوقت یه بی درک میگفت برید با بقیه بازی کنید این فقط واس بچه منه 

کوچه هم ماشالا تایم عصرم ببری بیرون یه همسایه ک بچه خودش از ظهر ولو تو کوچه میاد میگه ببرش سر و صدا نشه

من نمیدونم کجا ببرمشون تنها کلاسی هم ک تو منطقه من بود نوشتم یه فوتبال بود یه شنا 

تو خود مدرسه هم شطرنج ونقاشی 

دیگه نمیدونم چه کنم موقع ما تو کوچه بودیم حیاط بودیم همه هم باهم بازی میکردیم

ایشالله که موفق باشین

من غیر از لذت از زندگی به این فکر میکنم بچه هایی که هستن رو به دنیا برگردونیم

رو همین زمین قشنگ سالی ۱۷ میلیون کودک به دنیا میاد که گرسنه است 

شهربازی بهتر نیست

میفهمم چی میگی چون خودمم همین حس رو به خانوادم دارم

ولی باور کن دست خودم نیست با تک تک سلولهای بدنم احساس خستگی میکنم اصلا انگار نمی‌دونم از زندگیم چی می‌خوام حوصله هیچی رو ندارم افسردگی گرفتم انگار 

ببین من حمایت همسر و خانوادمو دارم ولی برام کافی نیست این دوتا بچه انرژیمو کامل میگیرن مخصوصا نوزاد بدقلقی که دارم دلم برای بچه ی اولم میسوزه براش کم میذارم همه ی وقت صرف شیر دادن و خوابوندن بچه ی دومم شده با اینکه ۹ ماهش شده هنوز شیر خوردن و خوابیدن تنظیم نشده اذیتم واقعا 

دقیقا برنامه ما همینه صبحها بعد صبحانه پای کارتون هستن تا تقریبا ظهر اگه نقاشی تکلیف نداشته باشن ،بعد ناهار چون خواب ظهر ندارن دوساعتی گوشی دارن ،بعد یکم اسباب بازی و عصرم با باباشون میریم بیرون دوساعتی بعد میایم خونه و شام و بعدم کلاس شنا 

حالا گاهی طرف صبح کلاس شطرنج و نقاشی دارن روزای زوجم فوتبال دارن بعدازظهر 

بازم پسرن انرژیشون زیاده

دقیقا دلم میخواد درسمو ادامه بدم برم دنبال کار یا یه هنری 

می‌دونی من قبل از بچه دار شدنم همش تو باشگاه و کلاسهای مختلف و بازار و مهمونی بودم الان این خونه نشستنه پدرمو دراورده حس میکنم منو انداختن تو زندان این دوتا بچه زندان بانک هستن که باید بهشون خدمات هم بدم

بخدا میدونم اشتباهه ولی دست خودم نیست 

باور کن موقع ساختن بچه هیچ زن و شوهری باهم مشکل ندارن خیلیم لیلی و مجنونن مثل منو شوهرم 

شرایط مالی بد نیست وقتی باردار شدم هنوز قبل تشکیل نشده رفتیم سیسمونی خریدیم اتاقشو چیدیم 

بعد یکی دوماه بحثمون شد 

ولی از باردار شدنم پشیمون نیستم با جون و دل بچم و دوست دارم