من ۱۲ هفته باردارم شوهرم اصلا درکم نمیکنه بخدا خسته شدم کل این سه ماه کارم گریست یه هفته ک گریه نمیکنم دو روز مثل ابر بهار اشک میریزم الان قندم بالاست نمیتونم هرچیزی بخورم همش رعایت میکنم میترسم اخه کارم ب انسولین بکشه یا بستری توی بیمارستان شوهرم الان همش گیر میده تو زیادی حساسی چرا هیچی نمیخوری همش فکر میکنه من غذاهای گرون ازش میخوام بخدا من تو حاملگیم حتی یه دونه میوه نخواستم یعنی انقدر اذیت شدم ک نتونستم ک بخوام بازم میگه تو درکم نمیکنی همش دنبال بهونست باهام دعوا کنه مثلا امروز غروب ضعف کردم حالم بد شد میگه تو وقتی من پیشتم حالت بده بخدا دارم افسردگی میگیرم از طرفی حاملگی ناخواسته و اذیتای بعدش از طرفی ام اینطوری هیچکس درکم نمیکنه همش پشیمونم ک چرا نرفتم سقط کنم ناشکر نیستم ولی از وقتی ک حامله شدم رنگ ارامشو ندیدم خیلی شرایطم سخته اینارو نوشتم ک دلم یکم اروم بشه 😭😭
همینو بهش بگو بترسونش بگو دیگه نمیخوامش ببین چطوری میشینه سرجاش
تحمل کن عزیزم میگذره
یکی در حسرت ی بند انگشت بچه شما در چه حالید😶
عزیزم مردای رمانتیک من فقط تو تلویزیون دیدم وبس
حتما اونم نگرانیهایی داره که به این شکل واکنش نشون میده بیخیال باش سعی کن فقط به ارامشت وبه بچت فکر کنی این چیزا میگذره وبچه بدنیا میاد همه فراموش میشه ولی سعی کن این چند وقت که بارداری محیط امن و آرام برا بچه درست کنی که الان هر چی بکاری بعد نه ماه درو میکنی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز