من ۱۹سالمه،۲ساله ازدواج کردم،من خیلی ساده بودم،جیغ جیغو بودم و همه چیز رو به همسرم میگفتم،اما مادرشوهرم خود دار بود....
مادرشوهرم وقتی تنها پیشش هستم هرررچی از دهنش بیاد بهم میگه(فحش نمیده ها ی جوری حرف میزنه بوی سوختگیت تا اون سر خیابون بره)....وقتی شوهرم میاد سکوت میکنه،مهربون میشه،از من طرفداری میکنه
من ۲ساله با گریه با شوهرم میگم باور نمیکنه بهم میگه تو مشکل روانی داری،وسواس داری
تروخدا ی چیزی بگید شوهرم حداقل منو باور کنه