چند روز پیش دوتا مرغ آورده بودن تو خونه من فک کردم برای تخم گذاریه یهویی مامانم برداشت یکیو آورد گفت حاج خانم سر کدومشونو ببرم قلبم ریخت رفتم توی اتاق گریه میکردم گریهههخخخ صدای ناله مرغ ها خیومد من زار میزدم
حالم خیلی بده همش سعی میکنم فراموش کنم نمیتونم خیلی وحشتناک بود صداشون انگار داشتن درد میکشیدن یا التماس میکردن 😭
به بقیه کار ندارم میخواین بخورین بخورین به من و هیچکس ربط نداره ولی خودم ۲۲ ساله لب نزدم
منم اینجوری ام جلوم حیوون ببرن ناراحت میشم🥲💔
😐تو همونی نیستی ک میای میگی تا حالا حیوون سر بریدین چه حسی داره؟ ینی این متن برا کاور نیت اصلی‌ت هست؟
منم یه جوجو داشتم از بچگی بزرگش کردم مامانم پسر داییمو اورد کشتش کبابش کرد خوردش یادمه 2سال افسردگی داشتم سرش
به این فکر کن که حلال گوشت هستن و اگه سر بریده نشن بلاخره بعد از یه مدت تلف میشن این قانون طبیعته
وای مامانت چطور دلش اومد 🥲 وایی دلم سوخت واسه حیوونه چه دردی میکشه . فکر کن یکی زنده زنده سرتو ببره
در تعجبم چرا نمیترکی
یع تاپیک میزنم یا پست میذارم نینی یار سریع تعلیقم میکنه
یکی مث تو هنو هست.
درکت می کنم
تو روستای ما قصابی ها کنار خیابون ذبح میکنن
من یه بار داشتم رد میشدم صدای گوسفند اومد مسیرم را کج کردم اصلااااا نمی تونم ببینم همچین چیزی
منم مث توام
اشتباه میکنی این همهدحساسیت بهت اسیب میزنه .شما باید یه مشاور بری
حتما این ۲۲ سال فتوسنتز کردی 😑
منم شب عروسیم میخواستن برام بره بکشن اصلا نگاش میکردم یه جوری میشدم
گفتم نمی‌خوام سرشو ببرین
گفتم عروس ضامن شده میگه فردا سرشو ببرید
گفتم نه من کلا نمی‌خوام
بره رو از عموش خریده بودم
فرداش بردنش تو گله دوباره 🥲😂 خیلی خوشحال شدم
