نمیدونم شاید بابام خیلی دوسم داشته باشه ولی هیج وقت بهم نگفته تو دوران نامزدی نه عقد ی بار مریض شدم خیلی بد
بد پدرشوهرم اومد خونمون دید تا حالم خیلی بده اصرار داشت که ببرم دکتر منم میگفدم نه زشته عقد نیستم که پدرشوهرم ببرم ی نشون سادست وظیفه خانواده خودمه بدش که پدر شوهرم رفت بابام خیلی دعوام کرد که تو بی عرضه ای عرضه نداری خاک تو سرت منم نمیبرمت دکتر به من چ دیگه اونا خانوادتن خلاصه من دو هفته مریضی بدی کشیدم هیشکیم نبردم دکتر از اون موقع حس میکنم دوسم نداره شایدم داشته باشه ولی تو ذهنم مونده