میخواستیم بریم خرید .برای اولین بار خواهرشوهرم شوهرش خونه بود و خواهرشوهرم همراه ما نیومد خداروشکر و شوهرمم از اونا نخواس با ما بیاد . چون کارش شهر دیگه هس.با کلی خوشحالی رفتم خرید کردم .برگشتنی یهو شوهرم گف ای بابا یادم رف برای خواهرزاده چیزی بخرم...یعنی همه چی کوفتم شد...هر جا میریم باید اثری از اونا باشه...
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
عزیزم خرید نه؛ باید غذا رو کوفتش کنی. هرچی میخوری بگو فلانیم اینو دوست داشت براش ببریم. یه چای میخواد نبر بگو بی داداشم از گلوم پایین نمیره حال ندارم درست کنم. بیزارش کن وسط رابطه بگو راستی خواهرشوهرت کی برمیگرده! گفت خرید نکردم باید میگفتی بریم خرید کنیم و دوبرابر اون برای خودت میخریدی میگفت ندارم تو همون مغازه با ننه من غریبم پارش میکردی که تو توی زندگی خودت موندی خرج من وظیفته نداری پس چرا شدی دایه عزیزتر از مادر
فکر میکردم میتونم همه آدمها رو نجات بدم... تا اینکه متوجه شدم اونا دارن خودمم توی باتلاق غرق میکنن.