شوهر من اولش میرفت لوازم برقی میاورد
همینا که میگن شوتی
خلاف بود به هر حال
خیلیی پول داشتیم خیلیی
من همش میگفتم تروخدا بذار کنار این کارو من اصلا پولشو نخواستم آرامش میخوام تو زندگی
دیگه نرفت بار بیاره
حالا هر وقت بی پول میشیم و دستمون تنگ میشه یامیگه هر چی میکشم زیر سر تو هست
میگم میرم اونجا برات طلا بگیرم
بهترین لباس ها رو بپوش
چیزایی که دوست داری بخرم برات
میگی نه خلاف هست پولش حرومه
حالا هم هی دیگه نگو طلا میخوام
هر ماه لباس میخوام
سالی چند بار مسافرت میخوام
من فقط با بودجه ای که دارم میتونم چیزای کوچیک بخرم برات