اخرین بار اول امسال رفتم خونه برادرم.رفت تا سال بعد بیشترم بخاطر تفاوت نوع زندگی مذهبی بودن یا نبودن یا حتی اختلافات خواهر برادری و مهمتر از همه اینکه هیچ وقت کسیو نداشتیم نقش بزرگتر بازی کنه و نزاره خانواده از هم راحت دل ببرن.این بی کسی و تنهایی خیلی اذیتم میکنه.خصوصا اطرافم همه رفت و امد میکنن ولی ما نه
خستم از این بی کسی و تنهایی
فقط خودم و بچم و شوهرم....تنها.تا میام کنار بیام با این حجم بزرگ بی کسی ی رفت و امد با دوستای شوهرم میکنیم ک متاهل هستن بعد همشون رفت و امدی با انرژی.بعد باز این بی کسی مفرد یادم میاد.الانم پریودم هی یادم میاد حالم بد میشه انقد ک گلاب ب روتون بالا اوردم چند بار خستم
چ کنم.