خیلی زجه زدم خیلی دعا کردم خیلی التماس کردم خیلی نذر کردم
خیلی گریه کردم
کلی قسمشون دادم تک تک ائمه رو
کلی نماز خوندم اما نبود حواسشون بهم نبود
امشب برام خیلی مهم بود سرنوشت ساز بود
اما بازم خورد شدم بازم من موندم و دردام
دیگ قبول ندارم دیگ هیچکسو قبول ندارم
دیگ با خدا حرف نمیزنم
الکی میگم هم الان داشتم التماسش میکردم با اینکه اتفاق افتاد
گفتم خدا معجزه کن اما اتفاقیه ک افتاد دیگ
ناامیدم
حضرت عباس رو چقدر قسم دادم به غیرتش قسمش دادم به حضرت رقیه قسمش دادم نشد نشد نشد
سگدونیه یا زندگی